جدول جو
جدول جو

معنی رود نو - جستجوی لغت در جدول جو

رود نو
(نَ)
دهی کوچک است از دهستان بهمئی سردسیر بخش کهگیلویۀ شهرستان بهبهان واقع در 17هزارگزی غرب قلعه اعلا مرکز دهستان و 30هزارگزی شرق راه شوسۀ رامهرمز. دارای 50 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از موج نو
تصویر موج نو
موج نو سینمای فرانسه (Nouvelle Vague یا New Wave) به یک جنبش سینمایی در فرانسه در دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ اشاره دارد که به عنوان یکی از مهم ترین و تأثیرگذارترین جنبش های سینمایی در تاریخ تلقی می شود. این جنبش توسط گروهی از کارگردانان و نویسندگان جوان فرانسوی شکل گرفت که با شکل گیری یک استودیو مستقل و استفاده از تکنیک ها و سبک های نوین در ساخت فیلم، از جمله فریم های متحرک و داستان گویی غیرخطی، بنیان گذاری شد.
ویژگی های اصلی موج نو سینمای فرانسه عبارتند از:
1. آزادی ایدئولوژیک : این جنبش بر خلاف سینمای متعارف آن زمان، مستقل از هنجارها و استراتژی های تجاری بود و به دنبال اصالت و نوآوری در بیان هنری بود.
2. استفاده از تکنیک های نوین : از جمله استفاده از دوربین در دست و حرکات دوربین فعال، نوآوری در مونتاژ، و استفاده از صدا و موسیقی به نحوی که به شیوه های جدید و آزادتر به بیان داستان کمک می کردند.
3. تمرکز بر شخصیت ها و درون مایه ها : تمایل به تمرکز بر شخصیت های پیچیده و پرگون، و بررسی عمیق درون مایه های ذهنی آنها بود.
4. استفاده از بازیگران غیرحرفه ای : گاهی این جنبش از بازیگران غیرحرفه برای برجسته کردن واقع گرایی داستان هایش استفاده می کرد.
5. معرفی مفاهیم جدید : این جنبش به معرفی مفاهیم جدیدی مانند «سینما خودآگاهی» (Cinema Verite) کمک کرد که بعدها در جهان سینما به عنوان نظریه های مهم مورد توجه قرار گرفت.
به عنوان نمونه، کارگردانانی مانند فرانسوا تروفو، جان-لوک گودار، آنی موریا، و کلود شابرول به عنوان نخستین نمایندگان این جنبش به شمار می روند که با آثاری همچون «آخرین انفاس» (The 400 Blows)، «خوشبختی» (Happiness)، «الودارد» (Alphaville) و «خداحافظ کاپیتان» (Goodbye, Captain) شناخته شده اند.
جنبشی در سینمای فرانسه که از اواخر دهه 1950 شروع شد و در 1962 به اوج خود رسید. این جنبش خواستار ابداع موضوعی و تکنیک ها و روش های فیلم سازی بود. این جنبش از سوی گروهی از جوانان سینما دوست فرانسوی آغاز شد که عمده آنها، فعالیت های سینمایی خود را با تحلیل و بررسی سینما و فیلم ها و نوشتن نقد به ویژه در نشریه کایه دو سینما آغاز کرده بودند. این جنبش از طرفی به دلیل برخورد با سینمای سنتی و فوق العاده احساسات گرای فرانسه و از طرف دیگر به دلیل گرایش آنها به نوعی سینمای شخصی، شکل گرفت
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از رودنگ
تصویر رودنگ
روناس، گیاهی پایا و خودرو با برگ های نوک تیز و گل های کوچک زرد رنگ که ریشۀ آن در تهیه رنگ قرمز کاربرد دارد، رودن، روین، روینگ، رویناس، روغناس، زغنار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رودزن
تصویر رودزن
رودساز، ساززن، نوازندۀ رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روده شو
تصویر روده شو
وسیله ای با لولۀ لاستیکی برای شستشوی معده
فرهنگ فارسی عمید
(نِهْ)
روینه. نقابی که بر روی اندازند. (ناظم الاطباء). رجوع به رویوانه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
طواف کردن همسایگان، رادت المراءه روداناً. (منتهی الارب). رادت المراءه روداً و روداناً، بسیار رفت وآمد کرد آن زن به خانه های همسایگان. (از اقرب الموارد) ، آرام نگرفتن: راد وساده، لم یستقر. (منتهی الارب). استقرار نیافتن، جستجو کردن زمین برای آب و علف بمنظور فرودآمدن در آن، جنبش خفیف باد. (از اقرب الموارد). رجوع به رود شود
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان بهرآسمان بخش ساردوئیه از شهرستان جیرفت واقع در 65هزارگزی جنوب ساردوئیه و22هزارگزی باختر راه مالرو جیرفت به ساردوئیه، دارای 4 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
نام محلی در کنار راه قزوین و همدان در 329هزارگزی تهران، (یادداشت مؤلف)
شهرکی است (از حدود خراسان بانعمت، و از وی نمک خیزد. (حدود العالم)
دیهی است از دیه های خوارزم، (از معجم البلدان)
شهری است در نزدیکی بست، (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(گَرْ وَ)
شهری است در روسیۀ غربی، کرسی حکومت گرودنو، و در ملتقای رود خانه نیمن و رود خانه گودیمچانکا واقع است و دارای 147000 تن سکنه است
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو هََ)
کوه، ، کوهی به فارس، (نزههالقلوب مقالۀ سوم چ اروپا ص 225)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بندی که پیش رودی بندندتا آب آن بر اراضی اطراف نشیند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بُ نَ)
قصبۀ مرکز دهستان رودبنه است از بخش مرکزی شهرستان لاهیجان واقع در 10هزارگزی شمال باختری لاهیجان. منطقه ای است جلگه ای و هوایی معتدل مرطوب دارد. سکنۀ آن 1741 تن است و آب آن از حشمت رود که از شعب سفیدرود است تأمین میشود. محصولش غلات و برنج و ابریشم و کنف و بادام و صیفی، و شغل مردم زراعت است. از بازکیاگوراب راه شوسه دارد و اتومبیل رفت وآمد میکند. بقعه ای بنام آقا سید حسین دارد که بنای آن قدیمی است. اکبرآباد، شاده سر و رعیت محله جزو رودبنه منظور شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
بنا بنوشتۀ نزهه القلوب از دیه های ناحیۀ رودقات از نواحی هفت گانه تبریز است. (نزهه القلوب چ لیدن ص 79)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
مؤلف لغت نامه نویسد: این کلمه را در هیچ یک از فرهنگها تاکنون نیافته ام، تنها در کتاب حدودالعالم مؤلف بسال 372 هجری قمری در دوجای این لفظ دیده میشود: ’و از وی [از موقان] رودینه خیزد’ و نیز در شرح ناحیت آذرباذگان و ارمینیه و اران می نویسد: و از وی [یعنی از سه ناحیت مزبور] رنگ قرمز خیزد و شلوار [بند] و جامه های صوف و رودینه و پنبه و ماهی و انگبین و موم خیزد و آنجا بردۀ رومی و ارمنی و بجناکی و خزری و صقلابی افتد -انتهی. در این دو مورد چون افراد نوع و سنخ معینی را تعداد نمی کند بلکه دانکو تا پلاس و رنگ قرمز تا موم را نام میبرد نمیتوان به قرینه معنی کلمه را حدس زد. با این صورتی که هست محتمل است کلمه بمعنی انواع زهها باشد و یا سازها که رود دارند یا رودسازها، و نیز امکان دارد که معنی دیگری که دور از این هر دو معنی باشد بدهد، واﷲ اعلم. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی است واقع در 10500 گزی شمال مرکز غوریان از ولایت هرات در 61 درجه و 26 دقیقه و 45 ثانیه طول شرقی و 34 درجه و 25 دقیقه و 46 ثانیه عرض شمالی. (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کُ نُو)
رودی است در قارۀ آفریقا که از نواحی ’دریاچۀ بزرگ’ سرچشمه می گیرد و ’لوآلبا’نامیده می شود. این رود پس از آنکه در مسیر خود قوس بزرگی به وجود می آورد از سمت راست رودهای ’اوبانگی’ و ’سنگها’ و از سمت چپ رود ’کاسائی’ بدان متصل می گردند و ’کیزانگائی’ و ’کینشازا’ و ’برازاویل’ را مشروب می سازد و سپس به اقیانوس اطلس می ریزد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
رودی است در جنوب ایران که از رودهای مهم حوضۀخلیج فارس محسوب می گردد. دارای دو شعبه مهم است: یکی از کوههای برفی واقع در شمال غربی شیراز سرچشمه گرفته موسوم به ’قراقاچ’ و دیگری از کوه بزپار جاری شده در ’پسی رودک’ به آن متصل می گردد و رودهای دیگر مانند شوررود و غیره به آن ملحق شده در شمال زیارت وارد دریا می شود. شعبه اصلی این رود یعنی قراقاچ دارای پیچ و خم زیاد و آبشارهای متعددی است که از کوههای ساحلی گذشته در موقع ذوب برفها رسوب زیاد با خود به دریا می برد. (از جغرافیای طبیعی کیهان ص 74 و 79)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
رودی است که از پیرنه سرچشمه میگیرد. و سه ره را مشروب میسازد و وارد دریای مدیترانه میشود و 82 هزار گز درازا دارد
لغت نامه دهخدا
(زِ نَ / نُو)
نوروز. روز جشن. روز شادی:
به جمشید بر گوهر افشاندند
مر آن روز را روز نو خواندند.
فردوسی.
همی گفت هرکس کز ایدر مرو
چو رفتی کهن گردد این روز نو.
فردوسی.
و رجوع به نوروز شود
لغت نامه دهخدا
(دِ زَ)
رودخانه ای است مشهور. رودخانه ای است، و بعضی گفته اند نام شهری است که این رود از پهلوی آن میگذرد. (حاشیۀ دیوان ناصرخسرو) :
دهن خشک ماند بگاه نظر
اگر در دهانش نهی رود زم.
ناصرخسرو.
ترا فردا ندارد سود آب روی دنیایی
اگر بر رویت ای نادان برانی آب رود زم.
ناصرخسرو.
گر بزمین افتدی هندسۀ رأی تو
قوس وقزح سازدی طاق پل رود زم.
خاقانی.
رجوع به رود ژم شود
لغت نامه دهخدا
(حُ د د)
موضعی است. (منتهی الارب). نام آبی است معروف. (منجم العمران ج 1 ص 173 از نوادر ابن الاعرابی)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی است از دهستان حیات داود بخش گناوه از شهرستان بوشهر واقع در 36هزارگزی جنوب شرقی گناوه و در کنار رود خانه شور. منطقه ای است جلگه ای، و هوایی گرم مرطوب دارد و سکنۀ آن 200 تن است. آب آن از چاه تأمین میشود و محصولش غلات و خرمای دیمی، و شغل اهالی زراعت است و راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
نام رودخانه ایست. (برهان قاطع) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
رودخانه رودکده. رجوع به رود و رودخانه شود:
چنین گفت با لشکر افراسیاب
که چون من گذر یابم از رود آب.
فردوسی.
به هومان بفرمود کاندر شتاب
عنان را بکش تا لب رود آب.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(یَمْ بُ)
رودخانه ای است به فرانسه که از کوه بورن سرچشمه می گیرد و پس از 293هزار گز جریان در متنرو به سن می ریزد
لغت نامه دهخدا
رود نیل مصر را گویند و معرب نیلوس می باشد، در دنیا نهری غیر از این یافت نشود که از جنوب به شمال جاری شود و همچنین نهری اطول از این هم نیست چه که طول این رود در بلاد اسلام مسافت یک ماه در بلاد نوبه دو ماه و در بیابانها چهار ماه راه است که بعد از آن هم در بلاد استوا به بلادالقمر سر درمی آورد، آغاز مد این رود در ایام گرما است و نقصان وی در ماه توت قبطی است، زیادت آب به حد معلومی می رسد و تمام اراضی مصر را فرامی گیرد و هفت خلیج دارد: خلیج الاسکندریه و خلیج دمیاط و خلیج منف و خلیج النهی و خلیج الفیوم و خلیج عرسی و خلیج سروندوس،
وقتی که ارتفاع آب به 16 ذراع بالغ شد خلیج ها را باز کنند و آب به تمام اراضی مصر می رسد و شکل دریای آبادی به خود گیرد چنانکه مابین دو کوه هم بی آب نمی ماند، در آب نیل یک نوع ماهی موسوم به رغاده یافت شود و آن ماهی لطیفی است که هرکس دست به او بزند یا به تور بیندازد رعشه و لرزی در دست وی پیدا شود و تا دست نکشد این حالت برطرف نشود و نیز تمساح های مخصوصی در این رودخانه هست که نظیر آن در جاهای دیگر نیست، (از معجم البلدان)،
رودی است بزرگ و مشهور آن چنان که در همه عالم وجود همانندی ندارد، ابن سینا در توصیف آن گفته است که نیل به سه صفت از دیگر رودهای عالم ممتاز است، نخست آنکه درازترین رودهای روی زمین است و راه درازی را که می پیماید سبب لطافت آن می شود، و دیگر آنکه از میان ریگها و صخره ها می گذرد نه از زمین های بد و فاسد و گلناک که موجب آلودگی آب رودها می شوند، سه دیگر آنکه بر خلاف رودهای دیگر سنگ در آن سبز نگردد، چون رودهای دیگر کاهش گیرد آب نیل افزون شود و افزونی آب به سبب بارانهائی است که در آن بلاد می بارد، سرآغاز آن را که در جنوب خط استواء است هیچ آبادانی نیست و بدان جهت آگاهی از آن دشوار است و جز آنچه یونانیان روایت کرده اند خبری از آن به ما نرسیده است، بطلمیوس گوید: نیل از کوه قمر از ده موضع جاری است و میان هر نهر و نهر دیگر یک درجه فاصله است، مثلاً از جانب مغرب شعبه نخست در طول 48 درجه است و شعبه دوم در طول 49 درجه الخ ... چنانکه شعبه دهم در طول 57 درجه باشد، این ده شعبه در دو دریاچه می ریزند یعنی هر پنج رود در یک دریاچه، آنگاه از هر یک چهار رود خارج می شود دو تای آنها به هم می پیوندند و جمعاً تشکیل 6 رود می دهند و به طرف شمال جریان یافته نزدیک خط استوا به دریاچه مدور کورا می ریزند ... از آن نیل مصر به طرف شمال جریان می یابد و بر بلاد سیاهان می گذرد، نخست بر زغاوه، سپس بر دنقله و از شهرهای نوبه و بعداً بر اسوان می گذرد و از آنجا با اندک انحرافی به جانب شمال غربی پیش می رود سپس به مشرق می گرایدو بالاخره در طول 54 درجه و عرض 30 درجه به مصر داخل می شود، در مصر در قریۀ شطنوف دو شعبه می شود، شاخۀغربی از بلده رشید گذشته به دریا می ریزد و قسمت شرقی دو شاخه شده از طرفین دمیاط به دریا می ریزد، (اختصار از ترجمه تقویم البلدان ص 61 و 62) :
نیل دهنده توئی به گاه عطیت
پیل دمنده به گاه کینه گزاری،
رودکی،
بر سخاوت او نیل را بخیل شمار
بر شجاعت او پیل را ذلیل انگار،
منطقی،
ز جوش سواران و از گرد پیل
زمین شد به کردار دریای نیل،
فردوسی،
مرا بیم دادی که در پای پیل
تنت را بسایم چو دریای نیل،
فردوسی،
چون کشتی پر آتش و گردان در آب نیل
بیرون زد آفتاب سر از گوشۀ جهن،
عسجدی،
بر کشتی عمر تکیه کم کن
کاین نیل نشیمن نهنگ است،
انوری،
به آب و رنگ تیغش برده تفضیل
چو نیلوفر هم از دجله هم از نیل،
نظامی،
از آن ره که در پای پیل آمدش
گذرگه سوی رود نیل آمدش،
نظامی،
ناف هرچشمه رود نیلی شد
هر سبیلی به سلسبیلی شد،
نظامی،
نیل کم از زنده رود و مصر کم از جی
قاهره مقهور پادشای صفاهان،
خاقانی،
آن مصر مملکت که تو دیدی خراب شد
و آن نیل مکرمت که شنیدی سراب شد،
خاقانی،
تیغ او دست موسوی است ازآنک
نیل را چون سر قلم بشکافت،
خاقانی،
رود نیل است این حدیث جانفزا
یاربش بر چشم قبطی خون نما،
مولوی (از آنندراج)،
چنین یاد دارم که سقای نیل
نکرد آب بر مصر سالی سبیل،
سعدی،
نگویم که بر آب قادر نیند
که بر شاطی نیل مستسقی اند،
سعدی،
همچنان در فکر آن بیتم که گفت
پیلبانی بر لب دریای نیل،
سعدی
لغت نامه دهخدا
منسوب به رود و رودخانه و نهر، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رود نواز
تصویر رود نواز
نوازنده رود، مطرب رامشگر
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره روناسیان بسیار شبیه به شیر پنیر دارای برگهای نوک تیز و گلهای کوچک و زرد ارتفاع آن به دو متر میرسد ولی برگهای آن درشت تر است و از ریشه آن ماده قرمز رنگی بدست میاید که در رنگرزی بکار رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زود رو
تصویر زود رو
تند رو سریع الحرکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رود یوم
تصویر رود یوم
عنصر فلزی سخت که در کلوخه های طلای سفید وجود دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روز نو
تصویر روز نو
روز شادی، روز جشن، نوروز
فرهنگ لغت هوشیار
ناوچوبی در آسیاب که گندم آرد شده، در آن انباشته شود آرد نو
فرهنگ گویش مازندرانی
نام بخشی از زمین های بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان چهاردانگه ی سورتچی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی